جدول جو
جدول جو

معنی گته ده - جستجوی لغت در جدول جو

گته ده
(گَ تِ)
دهی جزء دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران، در 29هزارگزی خاور شهرک، سر راه عمومی ومالرو طالقان به شاه پل. کوهستانی، سردسیری و سکنۀ آن 766 تن است. آب آن از رود خانه گرآب و درۀ کهارکوه. محصول آن غلات، سیب زمینی، بنشن و قلمستان. شغل اهالی زراعت و گله داری، و عده ای برای تأمین معاش به تهران و مازندران میروند. صنایع دستی زنان مختصر کرباس، گلیم، جاجیم و شال بافی است. در جنوب ده روی کوه های میرابشم آثار ابنیه قدیم به نام قلعه دختر دیده میشود. مزارع روبار، سیکان رود، ممه رود جزء این ده است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شته زده
تصویر شته زده
ویژگی درخت یا میوه ای که دچار آفت شته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(گَ لَ دِهْ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا شهرستان اردبیل که در 19 هزارگزی جنوب باختر آستارا باردبیل واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 341 تن است. آب آنجا از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و تهیۀ زغال از چوب جنگل و راه آن مالرو است. دبستان دارد. محل سکونت ایل گله ده میباشد و قریه آغ چای جزو این ده محسوب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 41 هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 18500 گزی خاورشوسۀ مهاباد به سردشت. موقع آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 138 تن. آب آن از رود خانه مهاباد و محصول آن غلات، چغندر، توتون، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سِ تِ هََدَ / دِ)
لجوج. معاند. (دهار). ستیزنده. (دانشنامۀ علایی). ستیزه کننده و جنگجو و مبرم. (ناظم الاطباء). ستیزه نماینده. عربده جو. (آنندراج) : و اگر کسی با تو بستهد بخاموشی آن ستهنده را به نشان و جواب احمقان خاموشی دان. (قابوسنامه ص 32)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ رِ)
دهی از دهستان طارم علیاست که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 238 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ دِهْ)
دهی از بخش سراسکند است که در شهرستان تبریز واقع است و 353 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ شَ دَ / دِ)
که بچه دهد. حیوانی که هنوز قابل زاییدن باشد. (ناظم الاطباء). که نتاج آرد. که بر تواند خوردن
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ دِهْ)
دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. سکنۀ آن 346 تن. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات و حبوب و پنبه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ دِ)
دهی است از دهستان ایتوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 21هزارگزی شمال نورآباد و 11هزارگزی خاورراه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. آب آن از سراب بادآور و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی جزء دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 21هزارگزی باختر کلیبر و 21هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر، کوهستانی معتدل دارای 46 تن سکنۀ شیعه. آب از دو رشته چشمه. محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستهنده
تصویر ستهنده
ستیزنده، جنگجو، عربده جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستهنده
تصویر ستهنده
((س تِ هَ دَ یا دِ))
ستیزه کننده، جدال کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
لقدّ قيل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
Spoken
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
parlé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
произнесенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
พูด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
falado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
gesprochen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
کہا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
বলা হয়েছে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
söylenen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
kusemwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
сказаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
話された
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
说过的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
נאמר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
말한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
wypowiedziany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
बोला हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
gesproken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
parlato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
hablado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گفته شده
تصویر گفته شده
diucapkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی